loading...

شمیمِ بهشت

سلسله مباحث عرفان ، حکمت و اخلاق

بازدید : 0
جمعه 18 ارديبهشت 1404 زمان : 0:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۴۳ ق.ظ علی اصغر شمیمی

حمد خداوند و بیان فضائل رسول اکرم

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است و آن از خطبه ‏هایى است که در آن (خداوند سبحان را سپاسگزارده و رسول اکرم را ستوده و به بعضى از کمالات و کرامات خویش اشاره نموده، و) فتنه و فساد و خونریزی‌هایى را که پیش مى ‏آید بیان فرموده:
قسمت أول خطبه: سپاس خدائى را سزا است که بسبب خلقت و آفرینشى که فرموده (و دلیل بر ربوبیّت او است) به خلائق آشکار شده است، و به حجّت و برهان خویش (آثار قدرت) نزد دلهاى ایشان ظاهر و نمایان است، بدون بکار بردن فکر و اندیشه آفریدگان را ایجاد فرمود، زیرا اندیشه‏‌ها سزاوار نیست مگر به کسانى که داراى ضمائر (قواى مدرکه باطنیّه) باشند و خداوند فى نفسه داراى ضمیرى نیست (زیرا کسی که براى ادراک چیزى به قواى ادراکیّه نیاز داشته باشد البتّه ممکن است، و واجب الوجود ممکن نمى ‏باشد) و علم او بباطن و کنه نادیدنی‌ها نفوذ (حاجب و مانعى براى او نیست) و به کوچکترین افکار و اسرار (دلها که اطّلاع از آن براى کسى ممکن نباشد) احاطه دارد
.

قسمتى دوم از این خطبه است در وصف پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله: خداوند سبحان رسول اکرم را برگزید از شجره پیغمبران (آل ابراهیم) و از چراغدان روشنائى (که نور هدایت و رستگارى از آنان تابان بود) و از بالاى پیشانى (که اشرف و افضل بر دیگرانند) و از ناف بطحاء (مکّه معظّمه) و از چراغهاى تاریکى (پدران آن بزرگوار همه چون چراغ راهنماى سرگردانان بودند) و از سر چشمه‏‌هاى حکمت (که همه داراى دین و شریعت بوده دیگران علم و حکمت از آنها مى ‏آموختند ). و قسمتى سوم از این خطبه است (در وصف خود و توبیخ اصحابش فرموده): (امام علیه السّلام) طبیبى است (روحانىّ) که بوسیله طبّ و معالجه خویش (براى بهبودى امراض مهلکه و بیماری‌هاى گوناگون در میان خلائق) همواره گردش میکند، و مرهم‌هایش (علوم و معارفش) را (براى زخم دلهایى که به تیغ نادانى و گمراهى مجروح گشته) محکم و آماده کرده است، و ابزارها را (به آتش نهى از منکر و ترسانیدن از عذاب الهىّ) سرخ کرده و تافته است، هر جا که لازم باشد مرهمها و ابزارهاى داغ کردن را بروى آن مى‏ نهد، و جاهاى مجروح و نیازمند به معالجه، دلهاى کور (از دانش) و گوش‌هاى کر (از شنیدن حقّ) و زبانهاى لال (از گفتن سخنان راست) است، این طبیب روحانىّ بوسیله دواء و معالجه خود بیماریهاى غفلت و نادانى و حیرت و سرگردانى را رسیدگى و معالجه مى ‏نماید (ولیکن) بیماران از روشنی‌هاى حکمت و عرفان استفاده نکرده‏ اند، و به آتش زنه‏‌هاى علوم و معارف درخشان آتش نیفروخته ‏اند، پس آنان مانند چارپایان چرنده (که شعور نداشته تمام همّت و سعیشان صرف خوردن و آشامیدن است) و همچون سنگهاى سخت بنیان (که چیزى را درک نمى ‏کنند) مى ‏باشند. براى صاحبان بصیرت و بینائى پوشیده‏‌ها آشکار و براى اشتباه کننده راه حقّ هویدا گشت (بوسیله امام حقائق و اسرار علوم که دشمنان دین پنهان نموده در صدد خاموشى نور حقّ بر آمده بودند نمایان گردید، پس براى جاهل و نادان جاى عذرى باقى نمانده) و قیامت پرده از روى خود بر داشته و علامت و نشانه آن براى دارنده فراست و زیرکى ظاهر گردید (پیغمبر اکرم در تمام شئون زندگى تا قیامت آنچه را بشر بآن نیازمند است بیان فرموده بطوری که گویا قیامت بر پا شده است، پس جاى سخن باقى نمانده تا منتظر باشید پیغمبر دیگرى مبعوث شود و راه خیر و صلاح و فساد را بیان نماید) چه شده که شما را مى ‏بینم پیکرهاى بى‏جان و جانهاى بى‏ پیکر (بعضى مانند مرده ‏ها نمى ‏فهمید و از دشمن جلوگیرى نمى ‏کنید، و جمعى داراى جان یعنى عقل بوده مى ‏فهمید و لیکن دنیا پرست بوده بجنگ نمى ‏روید) و (شما را مى ‏بینم) عبادت کنندگان بدون پرهیزکارى (جنگ کننده بى ثبات قدم) و بازرگانان بدون سود (مغلوب شده شکست خورده) و مى ‏باشید بیدار چون خواب رفته، و حاضر چون غائب، و بینا چون کور، و شنوا چون کر، و گویا چون لال (تسلّط دشمن را بر خود مى ‏بینید و از آنها جلوگیرى نمى‏ کنید با اینکه توانائى دارید)
قسمت چهارم خطبه (امام علیه السّلام در این فصل از تباهکاریها و احوال مردم آخر الزّمان خبر مى ‏دهد:) این بیرق فتنه و فساد (در آخر الزّمان) بیرق گمراهى است که بر قطب و میان ضلالت بر پا شده است و با شعبه ‏ها و شاخه ‏هایش پراکنده گردیده (همه جا را فرا مى ‏گیرد) شما را به پیمانه خود وزن میکند (گمراه مى‏ نماید) و با دست خود (چون چارپاى چموش) شما را مى ‏کوبد (ذلیل و خوار م ى‏گرداند) قائد و پرچمدار آن بیرق از ملّت اسلام خارج و بر (راه) ضلالت ایستاده است، پس در آنروز از شما (مسلمانان) باقى نماند مگر ته مانده‏اى (کمى) مانند آنچه در ته دیگ باقى است، یا خرده‏اى چون خرده دانه‏اى که در ته جوال مى ‏ماند، بیرق ضلالت و گمراهى شما را مى ‏مالد مانند مالیدن چرم دبّاغىّ و مى ‏کوبد مانند کوفتن کشت درو شده (شما را بمنتهى درجه خفیف و خوار مى ‏سازد) مؤمن خدا پرست را (براى آزردن) از میان شما جدا میکند مانند پرنده که دانه فربه را از میان دانه لاغر بیرون مى ‏کشد، این راهها شما را به کجا مى‏ برد (با عقائد باطله و اندیشه نادرست کجا مى ‏روید) و تاریکى ‏ها (ى جهل و نادانى) شما را چگونه حیران و سرگردان مى‏ نماید و دروغها (آرزوهاى بیجا) چسان شما را فریب مى ‏دهد و از کجا شما را (براى گمراه شدن) مى‏ آورند و چطور شما را (از راه حقّ) باز مى‏ گردانند، پس براى هر مدّتى سر نوشتى است و براى هر غایبى باز گشتى (این فتنه و فسادها در زمان معیّنى واقع خواهد شد) پس از عالم ربّانىّ خودتان (امام علیه السّلام، پند و اندرز) بشنوید، و دلهاى خویش را (براى قبول) حاضر نمائید، و چون شما را صدا زند (از خواب غفلت) بیدار شوید، و باید پیشرو و جلودار هر قومى به پیروان خود راست گوید (و جاى داراى آب و گیاه که صلاح باشد براى ایشان اختیار کند، و در نصیحت و پند خیانت ننماید، چنانکه در مثل است الرّائِدُ لا یکذب أهله یعنى جلودار به پیروانش دروغ نمى‏ گوید، خلاصه حاضرین این علوم و اخبار را که مى ‏شنوید براى غائبین از روى راستى بگوئید) و پراکندگى خویش را جمع آورى نماید (تفرقه حواسّ و افکار بیهوده بخود راه ندهد) و ذهن و زیر کیش را آماده کند (که آنچه مى ‏شنود به دیگران بى کم و بیش برساند) پس آن عالم ربّانىّ امر (دین و دنیا) را براى شما شکافت همچون شکافتن دانه مهره (که
باطن آن نمایان است) و پوست کند آنرا مانند کندن پوست درخت براى بیرون آوردن صمغ (هر امرى را براى شما واضح و آشکار نمود) پس هنگامی‌که بیرق ضلالت بر پا گردد باطل و نادرستى در مواضع خود جاى گرفته جهل و نادانى بر مرکبهایش سوار (باطل همه جا را فرا گرفته و جهل برقرار) شود و طغیان و فتنه بسیار و دعوت کننده براه حقّ کم شود، و روزگار حمله آورد مانند حمله درنده گزنده (خونریزى بسیار واقع گردد) و شتر نر باطل پس از خاموشى به صدا در آید (مست شود یعنى باطل قوّت گیرد) و مردم بر اثر معاصى با یکدیگر برادر شده و بر اثر دین از هم دور گردند و بر اثر دروغ با یکدیگر دوست گشته و بر اثر راستى دشمن شوند (با معصیت کاران برادر و یار و با نیکان دور و بیزار گردند) پس در آن روزگار فرزند سبب خشم (و غصّه پدر) و باران موجب حرارت و گرما گردد (مردم از آن بهره نبرده زیان مى ‏بینند) و مردمان پست فراوان و نیکان کمیاب شوند، و اهل آن زمان چون گرگان و پادشاهانش درنده و مردمان میانه و ضعیف الحال طعمه ‏ها (ى ستمکاران) و فقراء (از سختى و رنجورى در حکم) مردگان باشند، و راستى از بین رفته دروغ شائع میشود، و دوستى به زبان و دشمنى مردم با هم بدلها است، و فسق و فجور (زناء میان ایشان افتخار و) باعث نسب شود، و عفّت و پاکدامنى موجب شگفت، و اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود (مردم متلبّس بلباس اسلام هستند، ولیکن گفتار و کردارشان بر خلاف دستور اسلام مى ‏باشد.)

۰۴/۰۲/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 0
جمعه 18 ارديبهشت 1404 زمان : 0:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ علی اصغر شمیمی

در علاج عجب به مال

و اما عجب به مال: پس علاج آن این است که: آفات مال را به نظر در آورد و تفکر کند که آن در معرض زوال و فنا و عارى از دوام و بقاست. گاهى نهب و غارت مى‌شود و زمانى به ظلم و ستم مى‌رود، به آتش مى‌سوزد و به آب غرق مى‌شود، دزد آنرا مى‌برد و«طرّار » آنرا مى‌رباید و غیر اینها از آفات سماویه و ارضیه.و متذکر شود که: در بین یهود و هندو کسانى هستند که مال و ثروتشان أفزونتر از ایشان است و اُف بر شرفى که هندو و یهود در آن پیش باشد و تف بر بزرگى‌اى که دزد آنرا در یک لحظه برباید و صاحبش را مفلس و ذلیل بنشاند .

بسى کم است ز گاو و خر، آنکه در عالم زیادتى بود از دیگران به گاو و خرش
علاوه بر این ،ملاحظه کند آیات و اخبارى که در مذمت مال و حقارت مالداران رسیده.
و آنچه در فضیلت فقرا و شرافت فقر و عزت ایشان در روز قیامت و سبقتشان به بهشت وارد شده.-همچنان که بعد از این در موضع خود مذکور خواهد شد- چگونه عاقل دیندار به مال شاد و فرحناک و خوشحال مى‌گردد و به آن عجب مى‌کند. با وجود اینکه حقوق بسیار از جانب پروردگار به آن تعلق مى‌گیرد. و از عهدۀ همه آنها بر آمدن در نهایت صعوبت و اشکال، و در حلال آن پستى مرتبه در روز قیامت و طول حساب، و در حرام آن مؤاخذه و عقاب است.بلکه سزاوار مالداران آن است که:
ساعتى از خوف و اندوه و از تقصیر در حقوق مالیه و راه دخل و خرج آن خالى نباشد. و حال اینکه قیمت مرد به کمال و هنر است نه به سیم و زر،بزرگى و شرف در بندگى خداوند اکبر است نه به گاو و خر .

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قباى اطلس آن کس که از هنر عارى است

۰۴/۰۲/۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 4
سه شنبه 1 ارديبهشت 1404 زمان : 7:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ علی اصغر شمیمی

خطبه صد و شش

در مسئله بیعت

از سخنان آن حضرت علیه السّلام است (براى اصحابش فرمود که منظورشان از بیعت با آن بزرگوار بدست آوردن ریاست و متاع دنیا بود نه ترویج دین مقدّس اسلام ): بیعت شما با من بدون فکر و اندیشه نبود (بلکه همه اجتماع کرده از روى فکر و اندیشه درست اقدام بر این امر نمودید، پس نباید هیچیک از شما نقض بیعت کرده یا پشیمان شوید، و این مانند بیعت با ابى بکر نبود که بى اندیشه انجام دادید و عمر گفت: إنّ بیعة أبى بکر کانت فلتة، و قى اللّه شرّها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه یعنى بیعت با ابى بکر بى اندیشه انجام گرفت، خدا از شرّ آن نگاه ‏دارد، پس اگر دیگرى بمانند آن باز گردد او را بکشید) و کار من و شما یکسان نیست (زیرا) من شما را براى خدا (ترویج از قواعد دین ) مى‏ خواهم و شما مرا براى (بدست آوردن بهره‏‌هاى دنیاى) خود مى ‏خواهید ) اى مردم مرا بر نفس (امّاره) خودتان یارى کنید (از هواى نفس پیروى نکرده مطیع و فرمانبردار من باشید) سوگند بخدا براى گرفتن حقّ ستمدیده از ستمگر از روى عدل و انصاف حکم می‌کنم و ستمکار را با حلقه بینى او مى‏ کشم (مانند شتر که در بینیش حلقه کنند و مهارش را بکشند) تا اینکه او را به آب خور حقّ وارد سازم اگر چه بآن بى ‏میل باشد (ستمگر را ذلیل و خوار گردانم تا حقّ ستمدیده را از او بستانم.)

۰۴/۰۱/۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 32
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 1:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۴۹ ق.ظ علی اصغر شمیمی

علاج عجببه جمال

و اما عجب به حسن و جمال: پس علاج آن این است که: بدانى که آن به زودى در معرض زوال است و به اندک علتى و مرضى جمال تو زایل و حسن تو باطل مى‌شود و کدام عاقل به چیزى عجب مى‌کند که تب شبى آن را بگیرد، یا دمُلى آنرا برطرف کند و یا آبله‌اى آنرا فاسد گرداند .

بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبى برند و این را به تبى و اگر به بیمارى و مرض زایل نشود،هیچ شبهه‌اى نیست که به رفتن جوانى و آمدن پیرى جمال و حسن نیز خواهد رفت و مرگى که هر کسى خواهى نخواهى آنرا خواهد چشید آنرا تباه خواهد ساخت. نگاه کن به رخسارهاى زیبا و قامتهاى رعنا و بدنهاى نازک، که چگونه در خاک پوسیده و متعفن شده، که هر طبعى از آنها متنفر مى‌گردد و علاوه بر اینکه مایۀ حسن و جمال خود را نظر نماید که چیست، اخلاط متعفنه جمع گشته و خون و چرکى فراهم آمده و هیئتى از این‌ها حاصل شده.

گوشت پاره آلت گویاى تو پیه پاره منظر بیناى تو
مسمع تو آن دو پاره استخوان مدرکت دو قطره خون یعنى جنان
کرمکى و از قذر آکنده‌اى طمطراقى در میان افکنده‌اى
از منى بودى منى را واگذار اى ایاز آن پوستین را یاد آر
اى که به حسن و جمال خود مى‌نازى و با خود«نرد » عجب و غرور مى‌بازى، اگر به نظر عقل، خود را بنگرى از پندار و غرور بگذرى. نظرى به خود کن که کدام عضو تو را کثافت فرو نگرفته، دهانت منبع آبى است که اگر چیزى به آن آلوده شود خود نفرت کنى.
و بینیت آکنده کثافتى است که اگر ظاهر شود خود خجل گردى. حقۀ گوشت را چرک پر کرده. زیر بغلت را گند فرو گرفته. هر جاى پوست بدنت را بشکافى چرک و
« ریم » برآید.
و هر عضوى را که مجروح سازى خون نجس درآید. معده‌ات از فضله آکنده. و روده‌هایت از غایط مملو گشته. مثانه‌ات پر از بول کثیف است. و در «احشایت
» کرم پنهان است. و در زهره‌ات صفرا جا کرده، و در باطنت بلغم مأوى گرفته، شبانه روزى لااقل دو بار به بیت الخلا تردد کنى و به دستى که بر جمالت کشى غایط خود را بشوئى. از دیدن آنچه از تو بیرون مى‌آید متنفّر مى‌گردى، چه جاى آنکه آنرا ببوئى یا به دست گیرى. اگر یک روز متوجه خود نگردى و خود را پاک نسازى و نشوئى چرک و تعفّن به تو احاطه مى‌کند.
و شپش بدن و جامۀ ترا فرو مى‌گیرد. و از هر چارپائى کثیف‌تر مى‌گردى. این حال وسط تو است.
و اگر ابتداى خود را خواهى همۀ ماده خلقتت اشیاء کثیفه و محل عبور و قرارت مکانهاى خبیثه، زیرا که ماده خلقت و غذاى تو منى و خون حیض است و مکان عبور و قرارت صلب و ذکر و رحم و فرج و اگر آخر خود را طلبى مردار گندیده، که از همۀ نجاسات متعفن‌تر. پس اى نادان سفیه! ترا با عجب و غرور به حسن و جمالى که این حقیقتش باشد چه کار؟

۰۴/۰۱/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 16
سه شنبه 27 اسفند 1403 زمان : 23:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۴۸ ق.ظ علی اصغر شمیمی

وصف پیامبر و بیان دلاورى

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است (در وصف دین اسلام و مدح رسول اکرم و سرزنش اصحاب خود از جهت سهل انگارى در جنگ با معاویه و لشگر شام ): قسمت أول خطبه: سپاس خدائى را سزا است که (حقائق) اسلام را (بر همه خردمندان) واضح و آشکار نمود، و براى کسیکه در آن وارد گردد (مسلمان شود) راههاى سر چشمه آنرا آسان گردانید (پس اگر بخواهد از منبع علوم و معارف پیغمبر و ائمّه اطهار بهره ‏مند شود رادع و مانعى براى او نیست) و ارکان و پایه‏‌هاى آنرا محکم و استوار نمود (اصول و فروعش را روى دو پایه برهان عقل و علم بنا نهاد) تا کسى (کفّار و منافقین) نتواند بر آن غلبه و فزونى یابد (و آنرا از بین ببرد) پس آنرا (محلّ) امن (از قتل و غارت و دزدى و مانند آنها در دنیا و آسودگى از عذاب آخرت) قرار داد، براى کسی که خود را بآن متّصل کرد ( بدستور آن رفتار نمود) و (نشانه) صلح و آشتى براى کسیکه در آن داخل گشت ( کافرى که مسلمان شد و به یگانگى خدا و پیغمبرى رسول اکرم گواهى داد) و برهان و دلیل براى کسی که بوسیله آن سخن گفت (زیرا اسلام بر حقیقت هر امرى حجّت و دلیل است) و شاهد و گواه براى کسیکه با گوینده آن دشمنى کرد، و نور و روشنى (هادى و راهنما) براى کسیکه از آن روشنى طلبید (بخواهد در راه راست قدم نهاده از تاریکى ضلالت و گمراهى برهد) و فهم (و درک حقائق اشیاء) براى کسیکه تدبّر کرد، و عقل و خرد براى کسیکه (در مخلوقات) تفکّر و اندیشه نمود، و نشانه (رستگارى) براى کسیکه به فراست راه حقّ را جست، و بینائى براى کسیکه تصمیم گرفت (تا بخطاء و اشتباه کارى انجام ندهد) و عبرت و آگاهى براى کسیکه پند پذیرفت، و نجات و رهائى (از عذاب) براى کسیکه (بدرستى آن ) تصدیق و اعتراف نمود، و وثوق و اطمینان براى کسیکه توکّل داشت (و بخدا ) اعتماد کرد، و آسایش براى کسیکه (کارش را پروردگار) تفویض نمود، و سپر براى کسیکه (در سختیها) شکیبا بود، پس اسلام روشن ترین راهها و آشکارترین مذاهب است، مناره آن (راستى و درستیش) در بلندى (و هویدا) است، راههاى آن درخشان (و نمایان) است، چراغهایش (پیغمبر اکرم و اوصیاء آن حضرت تاریکى دلهاى نادانان را) روشنى دهنده است، و در میدان مسابقه پیش رونده است، پایان آن (مقرّب بودن در درگاه خداوند) بلند است، گرد آورنده اسبان مسابقه است (تا سواران آنها براى تقرّب بدرگاه الهىّ از یکدیگر پیشى گیرند) جائزه‏اى که براى مسابقه آن تعیین شده به قدرى نفیس و نیکو است که همه بآن رغبت دارند، اسب دوانهاى آن شریف و بزرگوارند، راه آن تصدیق (بخدا و رسول) و نشانه آن اعمال صالحه و پایان آن مرگ (که آنگاه تکالیف ساقط گردد) و میدان ریاضت و تربیت آن دنیا است، و محلّ دواندن اسبهاى آن قیامت است، و بهشت جائزه و پاداش آن مى ‏باشد .

قسمتى دوم از این خطبه در وصف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است : رسول اکرم براى تبلیغ احکام الهىّ سعى و کوشش فراوان نمود) تا شعله آتش هدایت و رستگارى را بر افروخت براى آنکه اقتباس نماینده از آن بهره‏مند گردد، و نشانه (هدایت) را (بر سر کوه علم و معرفت) روشن کرد تا آن کس که ( از قافله دور، و) در راه مانده و سرگردان است راه یابد (سعادت همیشگى را بدست آورد) پس (بار خدایا) آن حضرت (در تبلیغ رسالت) امین تو و درستکار است، و روز قیامت شاهد و گواه (بر احوال بندگان) تو است، و نعمت و بخششى است که از جانب تو (بر خلائق) مبعوث شده، و فرستاده تو است بحقّ و راستى که ( بر مردم) رحمت و مهربانى است. بار خدایا بعدل خود قسمت و بهره او ( بالاترین مراتب قرب و منزلت) را نصیبش گردان، و پاداش او را بفضل و کرمت خیر بسیار و نعمتهاى بیشمار عطاء فرما. بار خدایا بناى او را بر بناى سازندگان پیش (دین او را بر ادیان انبیاء سلف) بلند (ظاهر و غالب) گردان، و خوان نعمت (پاداش زحمت و رنج) او را (در تبلیغ رسالت) نزد خود گرامى دار، و منزل و مأوایش را در درگاه حضرتت رفعت ده و او را بمنتهى درجه بزرگوارى برسان و برترى (بر همه خلائق) عطاء فرما، و ما را در جمعیّت و یارانش ( مؤمنین و پرهیزکاران) محشور نما که (از معصیت و نافرمانى) خجل، و (از کردارهاى زشت) پشیمان، و (از راه راست) منحرف، و عهد شکن و آزمایش شده ( ببلاء و سختیها) نباشیم. (سیّد رضىّ فرماید :) این فصل از این خطبه پیش از این (در خطبه هفتاد و یکم ) بیان شد و لیکن چون در دو روایت اختلاف بود، لذا دوباره در اینجا آنرا تکرار کردیم . و قسمتى سوم از این خطبه است که باصحاب خود مى‏ فرماید (و آنان را بر اثر نجنگیدن با معاویه و لشگر شام سرزنش مى ‏نماید): (بعد از آنکه شما کافر و بت پرست و بى‏ قدر و قیمت بودید) بر اثر کرامت و نوازش خداوند مقام و منزلت و بزرگوارى یافتید که کنیزان شما را (که هیچ اهمیّت ندارند) گرامى مى ‏دارند، و همسایگانتان (کفّارى که با شما پیمان بسته‏اند) از آن کرامت الهىّ بهره‏مند میشوند (به این جهت جان و مال و ناموسشان از هر خطرى محفوظ است) و تعظیم میکند و سر فرود مى ‏آورد بشما کسیکه هیچ گونه فضیلت و مزیّتى (در حسب و نسب) بر او ندارید، و نه احسانى باو کرده‏اید، و مى‏ ترسد از شما آنکه از غلبه و تسلّط شما ترسى ندارد و شما را حکومت و سلطنتى بر او نیست (تا بترسد، پس خوف پادشاهان و بزرگان در اقصى بلاد روى زمین بواسطه عظمت دولت اسلام است، نه از توانائى و شمشیر شما، اکنون سبب کفران چنین نعمتى چیست) و مى‏ بینید پیمانهاى خدا شکسته شده و بخشم نمى ‏آیید (اهل شام بر خلاف دستور الهىّ رفتار کرده و معاویه بر امام مفترض الطّاعه یاغى گردیده و به فرمان او اموال مسلمانها و معاهدین را که در پناه اسلامند غارت مى‏ نمایند و شما ساکت نشسته با اینکه توانا هستید از ایشان جلوگیرى نمى ‏نمائید) و حال آنکه براى شکستن پیمانهاى پدرانتان (که در مقابل پیمانهاى الهىّ اهمیّتى ندارد) حاضر نیستید و آنرا ننگ مى ‏دانید، و (شما کسانى هستید که) احکام خدا بر شما وارد مى‏ شد ( از شما مى ‏پرسیدند) و از شما صادر مى ‏گشت (شما پاسخ مى‏گفتید) و بشما رجوع و بازگشت مى‏نمود (در مرافعه قضاوت مى‏ کردید) پس مقام و منزلت خود را به ستمگران (معاویه و پیروانش) وا گذارده و زمام کارهایتان را بدست ایشان سپردید، و در احکام الهىّ بآنها تسلیم شده از آنان پیروى کردید، در حالتى که ایشان (در تکالیف شرعیّه) بشبهات و آراء باطله عمل میکنند، و در پى شهوات و خواهشهاى نفسانىّ مى ‏روند، و (لیکن بدانید که این تسلّط و توانائى براى آنها نمى‏ ماند، بلکه) سوگند بخدا اگر شما را در زیر هر اخترى متفرّق سازند (در شهرها پراکنده نمایند) هر آینه خداوند شما را براى روز بد ایشان گرد آورد (تا ببینید چگونه از آنان انتقام مى ‏کشد.)

۰۳/۱۲/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 39
يکشنبه 11 اسفند 1403 زمان : 10:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ علی اصغر شمیمی

علاج عجب به حسب و نسب

و اما عجب به نسب و حسب:پس علاج آن دانستن چند چیز است :

اول آنکه:بدانى که فخر و بزرگى کردن به کمال دیگرى نیست مگر سفاهت و بى‌خردى، زیرا کسى که خود ناقص و بى‌کمال باشد کمال جد و پدر او را چه سود بخشد. بلکه اگر آنان زنده بودند ایشان را مى‌رسید که گویند: این فضیلت از ماست، ترا چه افتاده است؟و در حقیقت تو نیستى مگر کرمى که از فضلۀ آنها به هم رسیده .اگر کرمى که از فضله انسان حاصل شود اشرف باشد از کرمى که از سرگین خرى به هم رسد کسى که پدر یا جدش را کمالى باشد اشرف از کسى خواهد بود که چنین نباشد .

هیهات هیهات این دو کرم یکسان‌اند و شرافت از براى خود انسان است. از این جهت حضرت امیر المؤمنین-صلوات الله و سلامه علیه-مى‌فرماید:

انا ابن نفسی و کنیتى ادبى من عجم کنت او من العرب
ان الفتى من یقول‌ها انا ذا لیس الفتى من یقول کان أبی
من فرزند خود هستم و نام و کنیت من، ادب من است خواه از عجم باشم خواه از عرب.
به درستى که جوانمرد کسى است که گوید:‌هان، من این شخص هستم.نه آنکه گوید که:پدر من که بود.

و دیگرى گفته است:

لئن فخرت بآباء ذوى شرف لقد صدقت و لکن بئس ما ولدوا
اگر تو فخر کردى به پدران خود که اشرف و بزرگان‌اند راست گفتى،ولیکن بد فرزندى که از ایشان متولّد شده‌اى.
جائى که بزرگ بایدت بود فرزندى کس نداردت سود

چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
مروى است که: «روزى در حضور حضرت رسول-صلّى اللّه علیه و آله-اباذر به مردى گفت که: اى سیاه زائیده.حضرت فرمود: اى ابا ذر! سفید زائیده را بر سیاه زائیده فضیلتى نیست. اباذر بر زمین افتاد به آن مرد گفت بیا پاى خود را بر رخسار من نه.

« بلال حبشى چون روز فتح مکه بر بام کعبه اذان گفت جماعتى گفتند که: این سیاه اذان گفت.در آن وقت نازل شد
« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ »
«کریم‌ترین و بهترین شما در نزد خدا،پرهیزگارترین شما است.

یکى از بزرگان یونان زمین بر غلامى فخر کرد، آن غلام به او گفت: اگر فخر تو به پدران تو است پس برترى براى ایشان است نه براى تو و اگر به جهت لباسى است که پوشیده‌اى، پس شرافت از براى لباس تو است نه تو.و اگر به مرکبى است که سوار شده‌اى پس فضیلت از براى مرکب تو است.و از براى تو چیزى نیست که به آن عجب و افتخار کنى .

و از این جهت بود که صاحب مکارم اخلاق و سید اهل آفاق فرمود که:«حسب و نسب خود را نزد من نیاورید، بلکه اعمال خود را از نزد من بیاورید.

دوم آنکه:تأمل کند که اگر کسى به نسب فخر کند، چرا نسب حقیقى خود را فراموش مى‌کند؟پدر نزدیکترش نطفۀ خبیث است و جد اعلایش خاک ذلیل و خدا اصل و نسب هر کسى را بیان فرموده که :

« وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ » 2
خدا آدم را از گل آفریده و نسل او را از نطفه‌اى از آب پست گردانیده .

و کسى که جدّ او پایمال هر ذلیل و پست و پدر او نجس کننده هر چیزى که هست باشد چه رتبه و منزلتى از براى خود او است .

سوم آنکه: نظر به گذشتگان کند که به آنها عجب و افتخار مى‌کند، اگر از نیکان و صاحبان مکارم اخلاق و بزرگى و شرافت واقعى بودند، شکى نیست که شیوه ایشان ذلت و شکسته نفسى بوده. پس اگر این صفت ایشان پسندیده است چرا خود از آن خالى است و به ایشان اقتدا نمى‌کند؟و اگر این صفت، پسندیده نیست پس چه افتخارى به ایشان مى‌کند؟ بلکه همین عجب طعن بر ایشان است.و اگر از نیکان و خوبان واقعى نبوده‌اند بلکه همین بزرگى ظاهرى و شوکت عاریتى از براى ایشان بوده، چون:سلاطین جور و حکام ظلم و امراى بى‌دیانت و وزراى صاحب خیانت و سایر ارباب مناصب دنیویه .

پس اف بر او به کسانى که به آنها افتخار مى‌کنند. و خاک بر دهانش که به واسطه این اشخاص،بزرگى مى‌فروشد، زیرا که خویشاوندى و نسبت به دد و دام و سگ و خوک، از خویشاوندى ایشان بهتر.چگونه چنین نباشد و حال اینکه مغضوب درگاه خداوند عظیم و معذّب در درکات جحیم‌اند و اگر صورت ایشان را در جهنم ببیند و تعفّن و نکبت ایشان را ملاحظه کند از خویشى ایشان بیزارى جوید .
و از این جهت حضرت پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله-فرمودند:«باید بگذارند قومى فخریه به پدران خود را که در جهنم ذغال شده‌اند یا در پیش خداوند پست‌تر باشند از «جعلهائى » که نجاسات را مى‌پویند.

مروى است که: «دو نفر در حضور موسى-علیه السّلام-افتخار مى‌کردند، یکى از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نه پشت خود را شمرد، خدا به موسى-علیه السّلام- وحى فرستاد که: به او بگوى که همه آن نه نفر از اهل جهنم‌اند و تو دهم ایشانى.

۰۳/۱۲/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 22
جمعه 25 بهمن 1403 زمان : 7:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ علی اصغر شمیمی

صفات پیامبر

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است (که پس از ستودن پیغمبر اکرم بانقراض دولت بنى امیّه اشاره نموده و بعد از آن مردم را پند و اندرز مى ‏فرماید):
قسمت أول خطبه (پیش از طلوع خورشید حقیقى و تابش آفتاب عالم گیر اسلام مردم در منتهى درجه ضلالت و گمراهى و بدبختى بودند) تا آنکه خداوند محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به رسالت و پیغمبرى بر انگیخت که (نیکو کاران و بد کاران را) شاهد و گواه باشد، و (نیکو کاران را به پاداش کردارشان) مژده دهد و (معصیت کاران را از عذاب الهىّ) بترساند، در حالیکه در طفولیّت و خورد سالى بهترین خلائق و در کهولت (چهل سالگى) کریمتر و برگزیده‏ ترین آنها و طبیعت در خلقت او پاکتر از همه پاکان (از آدم علیه السّلام تا عبد اللّه همواره در صلب انبیاء و اوصیاى ایشان) بود، و بخشش او بیش از توقّع خواستاران باران بخشش او بود، پس (اى بنى امیّه) از شیرینى لذّت و خوشى دنیا بهره‏مند نگشتید و براى نوشیدن شیر از پستان آن توانا نشدید مگر بعد از آنکه آنرا یافتید با مهار جولان دار و جهاز و پالان تنگ نبسته (آنرا چون شتر سر خود و بى ساربان رایگان بدست آوردید، و این بر اثر آن بود که) حرام آن نزد خانواده ‏هایى (خلفاء پیش از امام علیه السّلام و پیروانشان) به منزله درخت سدر بى خار بود (که به آسانى میوه آنرا تناول مى ‏نمودند، یعنى نواهى را مرتکب شده از عذاب روز رستاخیز باکى نداشتند) و حلال آن از آنها دور گشته وجود نداشت (گفتار و کردارشان بر خلاف دین اسلام بود) و (شما گمان نکنید که همواره دنیا بهمین منوال بوده دولت بنى امیّه باقى و برقرار مى ‏باشد، بلکه) سوگند بخدا، دنیا را به دلخواه خود یافته ‏اید مانند سایه کشیده شده تا مدّت معیّنى، پس زمین براى شما خالى و بى صاحب است، و دستهایتان در آن گشاده، و دستهاى پیشوایان (حقیقى) از (استیلاء بر) شما باز داشته شده، و شمشیرهاى شما بر آنها مسلّط است، و شمشیرهاى آنان از شما برداشته (خلاصه تسلّط شما بر مردم روزگار طورى خواهد بود که دوستان خدا و فرزند دلبند رسول اکرم را خواهید کشت، ولیکن) آگاه باشید براى هر خونى خونخواه و براى هر حقّى خواهانى است، و خونخواه خونهاى ما همچون حاکمى است که در باره خودش حکم کند (که بدون بیّنه و شاهد طبق علمش در حقّ خویش حکم مى نماید) و خونخواه و خواهان حقّ ما خداوندیست که هر که را بطلبد (و بخواهددستگیر کند) از دستگیرى او ناتوان نیست، و هر که بگریزد از چنگ او بیرون نمى‏ رود، پس سوگند یاد میکنم بخدا اى بنى امیّه در اندک زمانى خواهید دانست که ریاست و دولت دنیا (پس از چند روز زمامدارى شما) در دستهاى غیر شما بوده به سراى دشمنتان (بنى العبّاس) منتقل مى ‏گردد
.

قسمت دوم خطبه آگاه باشید بیناترین دیده‏ها دیده‏اى است که نظرش در خیر و صلاح باشد (بفتنه و فساد نظر نیفکند) آگاه باشید شنواترین گوشها گوشى است که پند و اندرز را حفظ کرده بپذیرد. اى مردم، چراغ (راه سعادت و خوشبختى خود) را از شعله چراغ پند دهنده پند پذیرفته بیفروزید (پند و اندرز را از کسى بپذیرید که آنچه مى ‏گوید طبق آن رفتار مى‏ نماید، نه از منافق و دوروئى که کردارش بر خلاف گفتارش باشد) و آب را از چشمه صاف که تیره و آلوده نیست بکشید (علوم و معارف را از ائمّه هدى بیاموزید). بندگان خدا بجهل و نادانى خود اعتماد مکنید و از خواهش‌هاى خویش پیروى ننمائید، زیرا کسی که به چنین منزلى وارد گردد بکسى ماند که به کنار رودى که از مرور سیل زیر آن تهى گشته شکافته نزدیک به انهدام است، منزل نموده باشد (و پیروى کننده از جهل و نادانى و هواى نفس بار سنگین) هلاکت را بر پشت خود بار کرده از جائى بجائى مى ‏گرداند بجهت اندیشه ‏اى که پس از اندیشه دیگرى بکار آرد (هر زمان مشکلى اختیار نموده هر روز اندیشه تازه‏اى دارد) مى‏ خواهد آنچه نمى ‏چسبد بچسباند و آنچه نزدیک نمى ‏گردد نزدیک گرداند (چون مبناى فکر و اندیشه او نادانى و هواى نفس است همواره در وادى ضلالت و گمراهى حیران و سرگردان است تا هلاک شود) پس از خدا بترسید و شکایت ننمائید پیش کسیکه غمّ و اندوه شما را برطرف نمى‏ کند و به رأى خود مى ‏شکند (افساد مى ‏نماید) آنچه (احکام الهىّ) را که شما بر آن استوار هستید (مأمورید انجام دهید، بلکه بایستى در امر دین و دنیا بکسى مراجعه نمائید که امام یا جانشین امام باشد، و) بتحقیق نیست بر امام مگر قیام بآنچه پروردگارش باو امر کرده (و آن پنج چیز است:) ابلاغ موعظه (و فرمایش پیغمبر اکرم) و کوشش نمودن در پند و اندرز دادن، و احیاى سنّت (رفتار بر طبق احکام رسول خدا) و اجراى حدود بر آن کس که سزاوار است، و (از بیت المال) سهم و نصیبها را به اهلش رسانیدن، پس (چون بوظائف امام و جانشین او آشنا شدید، در غیر طریق حقّ قدم ننهید، و دست ارادت بهر بى ‏خبر از اصول و فروع ندهید) براى اخذ علم و دانش بشتابید پیش از خشک شدن گیاه آن (رحلت امام و جانشین او) و پیش از آنکه از استفاضه علم و دانش از اهلش وا مانده (بر اثر حوادث و سختیهاى روزگار) بخود مشغول گردید، و از منکر (آنچه شرع مقدّس منع فرموده) مرتکبین را نهى کنید، و خودتان آنرا مرتکب نشوید، زیرا شما مأمور شده ‏اید که از منکر نهى نمائید پس از آنکه خود آنرا بجا نیاورید (چون امر و نهى کسی که گفتار و کردارش موافق یکدیگر بوده در شنونده بیشتر تأثیر دارد از کسی که کردارش بر خلاف گفتارش باشد).

۰۳/۱۱/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 37
جمعه 25 بهمن 1403 زمان : 7:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

علاج عجب به ورع و تقوى و نحو اینها

و اما عجب به ورع و تقوى و صبر و شکر و شجاعت و سخاوت و غیر این‌ها از صفات کمالیۀ نفسانیه:پس معالجۀ آن این است که:متفطّن شود به اینکه این صفات وقتى نافع و موجب نجات‌اند که عجب با آنها نباشد،و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد مى‌کند .

پس عاقل کى یک صفت بد را به خود راه مى‌دهد که همۀ صفات نیک او را ضایع سازد.و چرا فروتنى و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود مى‌بیند در بسیارى از بنى نوع انسان یافت مى‌شود با زیادتى.و چیزى که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟و این تأمل باعث زوال عجب مى‌گردد .

و گویند:یکى از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدى رنگ روى او زرد شدى،و دلش مضطرب گشتى،و اعضاى او به لرزه در آمدى.او را گفتندى که:این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامدارى؟گفت:خصم خود را آزمایش ننموده‌ام شاید او از من شجاع‌تر باشد.علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از براى کسى است که خود را خوار و ذلیل بیند نه براى آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود.«و‌‌ان‌الله عند المنکسرة قلوبهم»خدا در نزد دلهاى شکسته است .
درین حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر

ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه

از آن بر ملایک شرف داشتند
که خود را به از سگ نپنداشتند

و علاج دیگر از براى عجب به هر یک از این صفات آن است که:تأمل کند که از کجا این صفت از براى او حاصل شده؟و که به او داده؟و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟اگر چنان دانست که:همۀ این‌ها نعمتى است از جانب خدا،باید به جود و کرم او عجب نماید،و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد،که بدون سابقۀ استحقاقى توفیق چنین فضیلتى او را کرامت فرمود.و اگر چنان دانست که:به خودى خود به آن صفت
رسیده،زهى جهل و نادانى
.

در بعضى روایات وارد شده است که:«بعد از آنکه ایّوب پیغمبر-علیه السّلام-مبتلا شد و مدت مدیدى در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانید،روزى عرض کرد که :

پروردگارا!تو مرا به این بلا مبتلا ساختى و هیچ امرى از براى من روى نداد مگر اینکه رضاى تو را طلبیدم.و خواهش ترا بر خواهش خود مقدم داشتم.پس پارچه ابرى بر بالاى سر او ایستاد و از میان آن ده هزار آواز بر آمد که:اى ایوب!از کجا این صفت از براى تو حاصل شد؟و که آن را به تو داد؟پس ایوب-علیه السّلام-مشتى خاکستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت:«منک یا رب»اى پروردگار!این نیز از تو است ».

و به این سبب بود که سیّد رسل-صلّى اللّه علیه و آله و سلم-فرمودند که:«احدى نیست که عمل و طاعت او باعث نجات او شود.عرض کردند که:تو نیز چنین نیستى؟ فرمود نه،من هم چنین نیستم مگر اینکه رحمت خدا مرا فرا گیرد ».

۰۳/۱۱/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 545
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 1:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

حکمت در مقابل جربزه و جهل

اما ضد این دو جنس که حد اعتدال آنها بوده باشد: پس دانستى که آن حکمت است، که عبارت است از علم به حقایق اشیاء. و شکى نیست که صفت علم، افضل اوصاف کمال، و اشرف «نعوت » جمال از براى نفس انسانى است، بلکه بالاترین صفات ربوبیت است و بواسطه علم، انسان به شرف جوار رب العالمین مى رسد، و به سبب آن داخل عالم ملائکه مقربین مى شود، حیات ابدى از براى انسان از آن است و سعادت سرمدى از براى این نوع، به توسط آن عقلیه و نقلیه متطابق، و جمیع اهل ملل و ادیان متفق اند بر اینکه بدون معرفت و علم محرم حرم انس پروردگار نتوان شد، و قدم بر بساط قرب حضرت آفریدگار نتوان نهاد و در حکمت حقه ثابت و مبین است که علم و تجرد را دست در گردن یکدیگر است.هر قدر که نفس را صفت علم زیاد مى شود تجرد آن نیز زیاد مى گردد.و شبهه اى نیست که مرتبه تجرد بالاترین مرتبه اى است که از براى انسان متصور است، زیرا که به واسطه تجرد، شباهت اهل «عالم ملکوت » ، و موافقت با سکان قدس «عالم جبروت » به هم مى رساند.

و از جمله علوم معرفت خداوند - سبحانه و تعالى - است، که سبب ایجاد عالم «علوى » و «سفلى » است.همچنان که در «حدیث وارد است که: «کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف »

«گنجى بودم پنهان، خواستم که شناخته شوم، پس مخلوقات را خلق کردم تا مرا بشناسند» . آنچه در کتب روائى تفحص نمودیم مدرک این حدیث را نیافتیم ولى در کتب فلسفى - عرفانى مانند: تمهید القواعد ابن ترکه، ص 138.و مفاتیح الغیب ملاصدرا، ص 293 و...این حدیث به چشم مى خورد.

علاوه بر اینکه علم، خود فى نفسه لذیذ و محبوب و مرغوب و مطلوب است، لذت و ابتهاجى که از براى اهل معرفت حاصل است هرگز از براى غیر ایشان میسر نیست، و سرور و انبساطى که از فهمیدن مساله اى از مسائل علمیه هم مى رسد از هیچ یک از لذات جسمیه حاصل نمیشود.

و از جمله فوائد علم در دنیا، عزت و اعتبار در نزد اخیار و اشرار، و شرف و احترام در نزد جمیع طوایف انام است.حکم علما در نزد پادشاهان ذوى الاقتدار، مطاع، و اقوال ایشان در پیش سلاطین کامکار لازم الاتباع.و حکیم مطلق - جل شانه - به حکمت کامله جمیع خاص و عام را «مجبول » فرموده است بر تعظیم اهل علم و احترام ایشان و اطاعت و انقیادشان، بلکه سایر حیوانات از بهایم و سباع که مطیع انسان و مسخر در تحت قدرت ایشان اند نیست مگر به آنچه مخصوص به آن است از قوه ادراک و تمیز.و اگر به دیده تحقیق نظر کنى و از احوال افراد مردم تفحص نمائى مى بینى که هر که بر دیگرى تفوق و زیادتى دارد خواه در جاه و منصب و خواه در مال و دولت یا غیر اینها، سبب اختصاص او به زیادتى ادراک و تمیزى است که در اوست اگر چه از بابت مکر و حیله و شیطنت و خدعه باشد.

۹۹/۰۲/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 545
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 9:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۰۸ ق.ظ علی اصغر شمیمی

خطبه چهل و هفت

درباره کوفه

از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در باره کوفه (و از ویران شدن آن و ظلم و جور ستمکاران که بعد از آن بزرگوار بر اهل آن وارد ساختند خبر مى ‏دهد):
اى کوفه گویا ترا مى ‏بینم که (بر اثر آمد و رفت لشگرهاى گوناگون و پیش آمد هرج و مرج) کشیده مى ‏شوى مانند چرم عکاظىّ (که در وقت دبّاغى کش و واکش و مالش آن بسیار است و عکاظ اسم بازارى بوده در بیابانى میان نخله و طائف و عرب پیش از اسلام هر سال یک ماه در آنجا گرد آمده اشعار خوانده در حسب و نسب بر یکدیگر فخر و مباهات مى ‏نمودند و بیشتر متاعى که در آنجا خرید و فروش مى ‏شده چرم بوده، لذا مى ‏فرماید
: و از پیش آمد حادثه‏‌ها (ظلم و جور ستمکاران مانند چرم در وقت دبّاغى) پایمال مى‏ شوى، و جنبشها (انواع مصیبت و بلاء) بر تو وارد میشود و من مى ‏دانم هیچ ستمگرى بر تو اراده ظلم و جور نکند مگر آنکه خداوند او را به بلائى مبتلى یا کشنده ‏اى را بر او مسلّط گرداند (این خبر از جمله اخبار بغیب آن حضرتست، چنانکه در تواریخ وقائع کوفه و پیش آمدها بر ستمکاران آن شرح داده شده است).

۹۹/۰۲/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 15
  • بازدید کننده دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 53
  • بازدید ماه : 87
  • بازدید سال : 1510
  • بازدید کلی : 8848
  • کدهای اختصاصی