loading...

شمیمِ بهشت

سلسله مباحث عرفان ، حکمت و اخلاق

بازدید : 6
يکشنبه 11 اسفند 1403 زمان : 10:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ علی اصغر شمیمی

علاج عجب به حسب و نسب

و اما عجب به نسب و حسب:پس علاج آن دانستن چند چیز است :

اول آنکه:بدانى که فخر و بزرگى کردن به کمال دیگرى نیست مگر سفاهت و بى‌خردى، زیرا کسى که خود ناقص و بى‌کمال باشد کمال جد و پدر او را چه سود بخشد. بلکه اگر آنان زنده بودند ایشان را مى‌رسید که گویند: این فضیلت از ماست، ترا چه افتاده است؟و در حقیقت تو نیستى مگر کرمى که از فضلۀ آنها به هم رسیده .اگر کرمى که از فضله انسان حاصل شود اشرف باشد از کرمى که از سرگین خرى به هم رسد کسى که پدر یا جدش را کمالى باشد اشرف از کسى خواهد بود که چنین نباشد .

هیهات هیهات این دو کرم یکسان‌اند و شرافت از براى خود انسان است. از این جهت حضرت امیر المؤمنین-صلوات الله و سلامه علیه-مى‌فرماید:

انا ابن نفسی و کنیتى ادبى من عجم کنت او من العرب
ان الفتى من یقول‌ها انا ذا لیس الفتى من یقول کان أبی
من فرزند خود هستم و نام و کنیت من، ادب من است خواه از عجم باشم خواه از عرب.
به درستى که جوانمرد کسى است که گوید:‌هان، من این شخص هستم.نه آنکه گوید که:پدر من که بود.

و دیگرى گفته است:

لئن فخرت بآباء ذوى شرف لقد صدقت و لکن بئس ما ولدوا
اگر تو فخر کردى به پدران خود که اشرف و بزرگان‌اند راست گفتى،ولیکن بد فرزندى که از ایشان متولّد شده‌اى.
جائى که بزرگ بایدت بود فرزندى کس نداردت سود

چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
مروى است که: «روزى در حضور حضرت رسول-صلّى اللّه علیه و آله-اباذر به مردى گفت که: اى سیاه زائیده.حضرت فرمود: اى ابا ذر! سفید زائیده را بر سیاه زائیده فضیلتى نیست. اباذر بر زمین افتاد به آن مرد گفت بیا پاى خود را بر رخسار من نه.

« بلال حبشى چون روز فتح مکه بر بام کعبه اذان گفت جماعتى گفتند که: این سیاه اذان گفت.در آن وقت نازل شد
« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ »
«کریم‌ترین و بهترین شما در نزد خدا،پرهیزگارترین شما است.

یکى از بزرگان یونان زمین بر غلامى فخر کرد، آن غلام به او گفت: اگر فخر تو به پدران تو است پس برترى براى ایشان است نه براى تو و اگر به جهت لباسى است که پوشیده‌اى، پس شرافت از براى لباس تو است نه تو.و اگر به مرکبى است که سوار شده‌اى پس فضیلت از براى مرکب تو است.و از براى تو چیزى نیست که به آن عجب و افتخار کنى .

و از این جهت بود که صاحب مکارم اخلاق و سید اهل آفاق فرمود که:«حسب و نسب خود را نزد من نیاورید، بلکه اعمال خود را از نزد من بیاورید.

دوم آنکه:تأمل کند که اگر کسى به نسب فخر کند، چرا نسب حقیقى خود را فراموش مى‌کند؟پدر نزدیکترش نطفۀ خبیث است و جد اعلایش خاک ذلیل و خدا اصل و نسب هر کسى را بیان فرموده که :

« وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ » 2
خدا آدم را از گل آفریده و نسل او را از نطفه‌اى از آب پست گردانیده .

و کسى که جدّ او پایمال هر ذلیل و پست و پدر او نجس کننده هر چیزى که هست باشد چه رتبه و منزلتى از براى خود او است .

سوم آنکه: نظر به گذشتگان کند که به آنها عجب و افتخار مى‌کند، اگر از نیکان و صاحبان مکارم اخلاق و بزرگى و شرافت واقعى بودند، شکى نیست که شیوه ایشان ذلت و شکسته نفسى بوده. پس اگر این صفت ایشان پسندیده است چرا خود از آن خالى است و به ایشان اقتدا نمى‌کند؟و اگر این صفت، پسندیده نیست پس چه افتخارى به ایشان مى‌کند؟ بلکه همین عجب طعن بر ایشان است.و اگر از نیکان و خوبان واقعى نبوده‌اند بلکه همین بزرگى ظاهرى و شوکت عاریتى از براى ایشان بوده، چون:سلاطین جور و حکام ظلم و امراى بى‌دیانت و وزراى صاحب خیانت و سایر ارباب مناصب دنیویه .

پس اف بر او به کسانى که به آنها افتخار مى‌کنند. و خاک بر دهانش که به واسطه این اشخاص،بزرگى مى‌فروشد، زیرا که خویشاوندى و نسبت به دد و دام و سگ و خوک، از خویشاوندى ایشان بهتر.چگونه چنین نباشد و حال اینکه مغضوب درگاه خداوند عظیم و معذّب در درکات جحیم‌اند و اگر صورت ایشان را در جهنم ببیند و تعفّن و نکبت ایشان را ملاحظه کند از خویشى ایشان بیزارى جوید .
و از این جهت حضرت پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله-فرمودند:«باید بگذارند قومى فخریه به پدران خود را که در جهنم ذغال شده‌اند یا در پیش خداوند پست‌تر باشند از «جعلهائى » که نجاسات را مى‌پویند.

مروى است که: «دو نفر در حضور موسى-علیه السّلام-افتخار مى‌کردند، یکى از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نه پشت خود را شمرد، خدا به موسى-علیه السّلام- وحى فرستاد که: به او بگوى که همه آن نه نفر از اهل جهنم‌اند و تو دهم ایشانى.

۰۳/۱۲/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 6
جمعه 25 بهمن 1403 زمان : 7:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

علاج عجب به ورع و تقوى و نحو اینها

و اما عجب به ورع و تقوى و صبر و شکر و شجاعت و سخاوت و غیر این‌ها از صفات کمالیۀ نفسانیه:پس معالجۀ آن این است که:متفطّن شود به اینکه این صفات وقتى نافع و موجب نجات‌اند که عجب با آنها نباشد،و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد مى‌کند .

پس عاقل کى یک صفت بد را به خود راه مى‌دهد که همۀ صفات نیک او را ضایع سازد.و چرا فروتنى و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود مى‌بیند در بسیارى از بنى نوع انسان یافت مى‌شود با زیادتى.و چیزى که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟و این تأمل باعث زوال عجب مى‌گردد .

و گویند:یکى از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدى رنگ روى او زرد شدى،و دلش مضطرب گشتى،و اعضاى او به لرزه در آمدى.او را گفتندى که:این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامدارى؟گفت:خصم خود را آزمایش ننموده‌ام شاید او از من شجاع‌تر باشد.علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از براى کسى است که خود را خوار و ذلیل بیند نه براى آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود.«و‌‌ان‌الله عند المنکسرة قلوبهم»خدا در نزد دلهاى شکسته است .
درین حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر

ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه

از آن بر ملایک شرف داشتند
که خود را به از سگ نپنداشتند

و علاج دیگر از براى عجب به هر یک از این صفات آن است که:تأمل کند که از کجا این صفت از براى او حاصل شده؟و که به او داده؟و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟اگر چنان دانست که:همۀ این‌ها نعمتى است از جانب خدا،باید به جود و کرم او عجب نماید،و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد،که بدون سابقۀ استحقاقى توفیق چنین فضیلتى او را کرامت فرمود.و اگر چنان دانست که:به خودى خود به آن صفت
رسیده،زهى جهل و نادانى
.

در بعضى روایات وارد شده است که:«بعد از آنکه ایّوب پیغمبر-علیه السّلام-مبتلا شد و مدت مدیدى در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانید،روزى عرض کرد که :

پروردگارا!تو مرا به این بلا مبتلا ساختى و هیچ امرى از براى من روى نداد مگر اینکه رضاى تو را طلبیدم.و خواهش ترا بر خواهش خود مقدم داشتم.پس پارچه ابرى بر بالاى سر او ایستاد و از میان آن ده هزار آواز بر آمد که:اى ایوب!از کجا این صفت از براى تو حاصل شد؟و که آن را به تو داد؟پس ایوب-علیه السّلام-مشتى خاکستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت:«منک یا رب»اى پروردگار!این نیز از تو است ».

و به این سبب بود که سیّد رسل-صلّى اللّه علیه و آله و سلم-فرمودند که:«احدى نیست که عمل و طاعت او باعث نجات او شود.عرض کردند که:تو نیز چنین نیستى؟ فرمود نه،من هم چنین نیستم مگر اینکه رحمت خدا مرا فرا گیرد ».

۰۳/۱۱/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

بازدید : 481
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 1:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمیمِ بهشت

حکمت در مقابل جربزه و جهل

اما ضد این دو جنس که حد اعتدال آنها بوده باشد: پس دانستى که آن حکمت است، که عبارت است از علم به حقایق اشیاء. و شکى نیست که صفت علم، افضل اوصاف کمال، و اشرف «نعوت » جمال از براى نفس انسانى است، بلکه بالاترین صفات ربوبیت است و بواسطه علم، انسان به شرف جوار رب العالمین مى رسد، و به سبب آن داخل عالم ملائکه مقربین مى شود، حیات ابدى از براى انسان از آن است و سعادت سرمدى از براى این نوع، به توسط آن عقلیه و نقلیه متطابق، و جمیع اهل ملل و ادیان متفق اند بر اینکه بدون معرفت و علم محرم حرم انس پروردگار نتوان شد، و قدم بر بساط قرب حضرت آفریدگار نتوان نهاد و در حکمت حقه ثابت و مبین است که علم و تجرد را دست در گردن یکدیگر است.هر قدر که نفس را صفت علم زیاد مى شود تجرد آن نیز زیاد مى گردد.و شبهه اى نیست که مرتبه تجرد بالاترین مرتبه اى است که از براى انسان متصور است، زیرا که به واسطه تجرد، شباهت اهل «عالم ملکوت » ، و موافقت با سکان قدس «عالم جبروت » به هم مى رساند.

و از جمله علوم معرفت خداوند - سبحانه و تعالى - است، که سبب ایجاد عالم «علوى » و «سفلى » است.همچنان که در «حدیث وارد است که: «کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف »

«گنجى بودم پنهان، خواستم که شناخته شوم، پس مخلوقات را خلق کردم تا مرا بشناسند» . آنچه در کتب روائى تفحص نمودیم مدرک این حدیث را نیافتیم ولى در کتب فلسفى - عرفانى مانند: تمهید القواعد ابن ترکه، ص 138.و مفاتیح الغیب ملاصدرا، ص 293 و...این حدیث به چشم مى خورد.

علاوه بر اینکه علم، خود فى نفسه لذیذ و محبوب و مرغوب و مطلوب است، لذت و ابتهاجى که از براى اهل معرفت حاصل است هرگز از براى غیر ایشان میسر نیست، و سرور و انبساطى که از فهمیدن مساله اى از مسائل علمیه هم مى رسد از هیچ یک از لذات جسمیه حاصل نمیشود.

و از جمله فوائد علم در دنیا، عزت و اعتبار در نزد اخیار و اشرار، و شرف و احترام در نزد جمیع طوایف انام است.حکم علما در نزد پادشاهان ذوى الاقتدار، مطاع، و اقوال ایشان در پیش سلاطین کامکار لازم الاتباع.و حکیم مطلق - جل شانه - به حکمت کامله جمیع خاص و عام را «مجبول » فرموده است بر تعظیم اهل علم و احترام ایشان و اطاعت و انقیادشان، بلکه سایر حیوانات از بهایم و سباع که مطیع انسان و مسخر در تحت قدرت ایشان اند نیست مگر به آنچه مخصوص به آن است از قوه ادراک و تمیز.و اگر به دیده تحقیق نظر کنى و از احوال افراد مردم تفحص نمائى مى بینى که هر که بر دیگرى تفوق و زیادتى دارد خواه در جاه و منصب و خواه در مال و دولت یا غیر اینها، سبب اختصاص او به زیادتى ادراک و تمیزى است که در اوست اگر چه از بابت مکر و حیله و شیطنت و خدعه باشد.

۹۹/۰۲/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

علی اصغر شمیمی

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 84
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 97
  • بازدید ماه : 112
  • بازدید سال : 417
  • بازدید کلی : 7755
  • کدهای اختصاصی