پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ
علاج عجب به حسب و نسب
و اما عجب به نسب و حسب:پس علاج آن دانستن چند چیز است :
اول آنکه:بدانى که فخر و بزرگى کردن به کمال دیگرى نیست مگر سفاهت و بىخردى، زیرا کسى که خود ناقص و بىکمال باشد کمال جد و پدر او را چه سود بخشد. بلکه اگر آنان زنده بودند ایشان را مىرسید که گویند: این فضیلت از ماست، ترا چه افتاده است؟و در حقیقت تو نیستى مگر کرمى که از فضلۀ آنها به هم رسیده .اگر کرمى که از فضله انسان حاصل شود اشرف باشد از کرمى که از سرگین خرى به هم رسد کسى که پدر یا جدش را کمالى باشد اشرف از کسى خواهد بود که چنین نباشد .
هیهات هیهات این دو کرم یکساناند و شرافت از براى خود انسان است. از این جهت حضرت امیر المؤمنین-صلوات الله و سلامه علیه-مىفرماید:
انا ابن نفسی و کنیتى ادبى من عجم کنت او من العرب
ان الفتى من یقولها انا ذا لیس الفتى من یقول کان أبی
من فرزند خود هستم و نام و کنیت من، ادب من است خواه از عجم باشم خواه از عرب.
به درستى که جوانمرد کسى است که گوید:هان، من این شخص هستم.نه آنکه گوید که:پدر من که بود.
و دیگرى گفته است:
لئن فخرت بآباء ذوى شرف لقد صدقت و لکن بئس ما ولدوا
اگر تو فخر کردى به پدران خود که اشرف و بزرگاناند راست گفتى،ولیکن بد فرزندى که از ایشان متولّد شدهاى.
جائى که بزرگ بایدت بود فرزندى کس نداردت سود
چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
مروى است که: «روزى در حضور حضرت رسول-صلّى اللّه علیه و آله-اباذر به مردى گفت که: اى سیاه زائیده.حضرت فرمود: اى ابا ذر! سفید زائیده را بر سیاه زائیده فضیلتى نیست. اباذر بر زمین افتاد به آن مرد گفت بیا پاى خود را بر رخسار من نه.
«
بلال حبشى چون روز فتح مکه بر بام کعبه اذان گفت جماعتى گفتند که: این سیاه اذان گفت.در آن وقت نازل شد
«
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ
»
«کریمترین و بهترین شما در نزد خدا،پرهیزگارترین شما است.
یکى از بزرگان یونان زمین بر غلامى فخر کرد، آن غلام به او گفت: اگر فخر تو به پدران تو است پس برترى براى ایشان است نه براى تو و اگر به جهت لباسى است که پوشیدهاى، پس شرافت از براى لباس تو است نه تو.و اگر به مرکبى است که سوار شدهاى پس فضیلت از براى مرکب تو است.و از براى تو چیزى نیست که به آن عجب و افتخار کنى .
و از این جهت بود که صاحب مکارم اخلاق و سید اهل آفاق فرمود که:«حسب و نسب خود را نزد من نیاورید، بلکه اعمال خود را از نزد من بیاورید.
دوم آنکه:تأمل کند که اگر کسى به نسب فخر کند، چرا نسب حقیقى خود را فراموش مىکند؟پدر نزدیکترش نطفۀ خبیث است و جد اعلایش خاک ذلیل و خدا اصل و نسب هر کسى را بیان فرموده که :
«
وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ
»
2
خدا آدم را از گل آفریده و نسل او را از نطفهاى از آب پست گردانیده
.
و کسى که جدّ او پایمال هر ذلیل و پست و پدر او نجس کننده هر چیزى که هست باشد چه رتبه و منزلتى از براى خود او است .
سوم آنکه: نظر به گذشتگان کند که به آنها عجب و افتخار مىکند، اگر از نیکان و صاحبان مکارم اخلاق و بزرگى و شرافت واقعى بودند، شکى نیست که شیوه ایشان ذلت و شکسته نفسى بوده. پس اگر این صفت ایشان پسندیده است چرا خود از آن خالى است و به ایشان اقتدا نمىکند؟و اگر این صفت، پسندیده نیست پس چه افتخارى به ایشان مىکند؟ بلکه همین عجب طعن بر ایشان است.و اگر از نیکان و خوبان واقعى نبودهاند بلکه همین بزرگى ظاهرى و شوکت عاریتى از براى ایشان بوده، چون:سلاطین جور و حکام ظلم و امراى بىدیانت و وزراى صاحب خیانت و سایر ارباب مناصب دنیویه .
پس اف بر او به کسانى که به آنها افتخار مىکنند. و خاک بر دهانش که به واسطه این اشخاص،بزرگى مىفروشد، زیرا که خویشاوندى و نسبت به دد و دام و سگ و خوک، از خویشاوندى ایشان بهتر.چگونه چنین نباشد و حال اینکه مغضوب درگاه خداوند عظیم و معذّب در درکات جحیماند و اگر صورت ایشان را در جهنم ببیند و تعفّن و نکبت ایشان را ملاحظه کند از خویشى ایشان بیزارى جوید
.
و از این جهت حضرت پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله-فرمودند:«باید بگذارند قومى فخریه به پدران خود را که در جهنم ذغال شدهاند یا در پیش خداوند پستتر باشند از «جعلهائى
»
که نجاسات را مىپویند.
مروى است که: «دو نفر در حضور موسى-علیه السّلام-افتخار مىکردند، یکى از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نه پشت خود را شمرد، خدا به موسى-علیه السّلام- وحى فرستاد که: به او بگوى که همه آن نه نفر از اهل جهنماند و تو دهم ایشانى.